پاسخ چند پرسش پيرامون مرحوم دکتر سيد جعفر شهيدي

مقصود من اين است كه وي در بررسی نقلهای تاریخی شک می کند. این تردید و شک کردن مطابق روال تاریخ نویسی ما ایرانی ها در گذشته نیست. این که این روش خوب است یا نه مهم نیست مهم آن است که ایشان در نقلهای تاریخی ایجاد تردید کرده و پس از آن اگر به موضوع اصلی کار وی مربوط باشد به بررسی می نشیند. در این زمینه آقای سید جعفر مرتضی هم که از دیگر محققان تاریخ اسلام در دهه های اخیر هستند با ایشان مشترکند. البته مبانی تردید و شک اینها و نیز باورهای تاریخی شان تا اندازه ای با هم تفاوت دارد. من معتقدم روش های تردیدی ایشان بیشتر نشأت گرفته از طه حسین است. و هم مرد شکاکی بود. می دانید نخستین کسی در عبدالله بن سبا تردید کرد و آن را ساختگی خواند طه حسین بود. تقریبا همان زمان آقای عسکری هم تحقیقی در این زمینه کرد. طه حسین در بسیاری از مسائل تردید می کرد که این البته برای ما خوب است.
آن زمان به تدریج آثار نویسندگان مصری به خصوص در بخش تاریخی به فارسی در می آمد. طه حسین شهرت زیادی داشت. بنت الشاطی و عقاد هم از آن جمله بودند. این آثار که به فارسی در می آمد به این دلیل بود که مشابه نداشت. اما علاوه بر آن یک روحیه نقادی و آزادی خواهی و بی تعصبی هم در آنها بود. این برای ایرانیان شیعه مذهب جالب بود. چون برخی از مطالب آنها کمکی برای نظریات شیعه در باره برخی از مسائل تاریخی بود. یکی از آخرین نمونه ها کتاب عبدالفتاح عبدالمقصود بود که آیت الله طالقانی و محمد مهدی جعفری آن را به فارسی ترجمه کردند. اما طه حسین علاوه بر اینها یک محقق هم بود و شهرتی جهانی داشت. این تأثیر همان طور که گفتم به لحاظ روشی، روی نقادی های آقای شهیدی تأثیر داشت. من البته با برخی از نتیجه گیری های ایشان موافق نیستم اما روحیه نقادی ایشان در تاریخ نویسی اسلامی جالب بود. البته آقای شهیدی تحت تأثیر دیگر نویسندگان مصری هم بود. آن زمان نوشته های مصری ها به لحاظ تفکر اخوانی و انقلابی هم پرمایه بود و آقای شهیدی هم در دهه بیست به آن افکار علاقه مند بود. مصری ها نقاد امویان و حتی خلیفه سوم بودند و به این نقادی ها با نگاه اصلاحی می نگریستند و این برای آقای شهیدی و دیگران مطلوب بود.
به نظرم تقسیم من بر اساس نوشته های ایشان امری مطابق واقع است علاوه بر این که شواهد دیگری هم دارد. نوشته های ده بیست ایشان، همان طور که گفتم انقلابی – دینی است. ایشان سخت متأثر از پدر زن خود مرحوم سید غلامرضا سعیدی است که انسان بسیار شایسته ای بود و تا آخر عمر هم به نهضت های اسلامی پاکستان و الجزایر و کشمیر علاقه مند بود. انسانی که به اندیشه احترام می گذاشت و تمام عمرش را به نوشتن صرف کرد. مرحوم سعیدی هم راه دهه بیست را ادامه داد. اما دوره دوم زندگی آقای شهیدی یک دوره کاملا آکادمیک است. نوشته ها و تصحیحات ایشان بر آن دلالت دارد. معنای این حرف این نیست که ایشان خدای ناکرده از تدین فاصله گرفته است، ایشان همان زمان هم انسان بسیار متعبدی بود و اطرافیان ایشان هم می دانستند که اهل ریا نیست. نماز اول وقت یکی از ویژگی های همیشگی آقای شهیدی بود. اما دیگر آن خط نوشته های دهه بیست را ادامه نداد. سومین دوره زندگی ایشان در انقلاب است. فرزند ایشان طلبه می شود و بعد هم به شهادت می رسد. ایشان در این زمان موقعیت اجتماعی چندانی نداشت که بخواهد در مجلس خبرگان شرکت کند. مثل آقای گرجی. اینها سابقه ای در دوره قبل نداشتند و اهل نوشتن آثار فکری – اجتماعی هم نبودند. اما آقای شهیدی تا سالهای اخیر که توانایی داشت در سمینارها، کنفرانس های داخلی و خارجی و شرکت می کرد. چند سال میهمان شخصی بعثه مقام معظم رهبری در حج بود و بدون این که موظف به کاری باشد در آنجا حضور داشت. به نظرم آن لاطائلاتی که آن آقا در باره رابطه ایشان با روحانیت مطرح کرده درست نیست بلکه کذب است. البته یک مطلبی از قول آقای مطهری یکی از دوستان نقل می کرد که ایشان فرموده بود زبان آقای شهیدی تند است اما قلبش مطمئن به ایمان است. لحن آقای شهیدی مخصوصا برخی از شوخی های ایشان قدری تند می نمود. به علاوه انسان هرچیزی که در یک محفل خصوصی می گوید معنایش این نیست که آن را مبنای تمام افکارش قرار می دهد. این مطلب در باره بسیاری از افراد صادق است. معروف است که از کسی پرسیدند: حرف های ضد انقلابی چیست؟‌ گفت:‌ همانها که انقلابی ها در محافل خصوصی مطرح می کنند! اخیرا دیدم یک کسی که قلبش مریض است جز این که زبانش هم مریض است، این قبیل نکات را برای آقای شهیدی نوشته است. به هر حال، در دوره ای که انقلاب اسلامی پیروز شد، آقای شهیدی زنده شد. انقلاب در خدمت آقای شهیدی بود تا کارهایی که شاید قبل از آن هم در ذهن داشت بنویسد و بتواند در برنامه های سیما به تفصیل مطرح کند و آثارش توزیع و منتشر شود و دهها جایزه را نصیب خود کند که البته او با بزرگواری غالب آنها را در اختیار محرومین قرار می داد.
خوب در باره برخی از دیدگاه ها و نقدهای ایشان اشکالاتی وجود دارد و نه بنده بلکه برخی دیگر هم به آنها پاسخ داده اند. مثلا مطالبی که در باره سن حضرت زهرا (س) آورده است. یا مطلبی که در باره اشعار فرزندق در باره امام سجاد (ع) مطرح کرده است. یا برای نمونه نکته ای که در باره مادر امام سجاد (ع) یعنی شهربانو نوشته است. اما در باره کتاب جنایات تاریخ باید عرض کنم که آن اثر دیگر کهنه شده است. هم به لحاظ نثر و هم به لحاظ محتوا. حتی در باره تاریخ تحلیلی اسلام ایشان هم تردید هایی وجود دارد که به درد تدریس می خورد یا نه. این اثری علمی است اما مطابق با شاخصه هایی که برای درس تاریخ اسلام عمومی درنظر گرفته شده نیست. اثر یاد شده، قطعا در تاریخ نگاشته های تاریخ اسلامی بعد از انقلاب جایگاه خاص خود را دارد و معنای این حرف این نیست که از ارزش آن بکاهیم هرچند همان هم نقطه نظراتی دارد که قابل نقد است.
دکتر شهیدی به رغم آن که رشته اش تاریخ نبود، اما از جوانی با تاریخ اسلام محشور بود و همان طور که عرض کردم هم به دلیل آشنایی با آثار عربهای مصری و هم بعدها به دلیل آن که یک پژوهشگر در عرصه تاریخ و ادب بود، کارهای تاریخی اش مستند و متکی به مآخذ و منابع و به لحاظ نقادی روشمند بود. نوشته های ایشان با توجه به امکانات کتابهایی که در آن زمان در اختیار بود، کمبودی به لحاظ منابع ندارد. شاید تفاوتی با روش های سنتی نگارش در زمینه مباحث تاریخ اسلام در حوزه ها که بیشتر از دید امامت بود داشته باشد. ایشان بیشتر تاریخی می دید تا کلامی،‌ و از این حیث قدری متفاوت با آنها بود، اما در کل آثار ایشان تنها در حوزه تاریخ نگاری شیعی قابل بررسی است در عین حال که نقادی تاریخی هم در سطح یک محقق و نویسنده کلاسیک در آنها رعایت شده است.
به نظرم مثل سایر زمینه ها پیشرفت داشته است. اما این که این پیشرفت مطلوب است یا نه،‌ باید تحقیقی در همین زمینه صورت گیرد. کارهای زیادی انجام شد و به خاطر انقلاب، به تاریخ اسلام عنایت بیشتری شد. بسیاری از پایان نامه ها به این سمت سوق داده شد و برخی از آنها نیز منتشر شد. محققانی هم در حوزه و دانشگاه مشغول شدند. اما این که عرض کنم یک جهش انجام شده شاید محل تأمل باشد. روش ها هنوز تکراری و کهنه است و تصور بر این است که اگر کسی چند ارجاع بدهد یک اثر پژوهشی ارائه داده است. شما شاهدید گاه کسانی مؤسسات تاریخ اسلامی درست می کنند که اساس نه تحصیلات تاریخی دارند و نه با کارهای پژوهشی به جد آشنا هستند. البته از دید تاریخ نویسی سنتی – حوزوی می توانم عرض کنم که قدری اوضاع بهتر است. دلیل آن هم این است که از گذشته روشی وجود داشته و توسعه یافته است. اما در دانشگاه از گذشته در حوزه تاریخ اسلام روش جدی در کار نبوده و بعدا هم یک صاحب مکتبی که بتواند اصول استواری را مستقر کند پدید نیامده است. البته این به معنای آن نیست که کاری انجام نگرفته است. در کنار آن ها کارهای بازاری که الی ما شاء‌الله است.
منبع: www.historylib.com